واژه چهاردهم)
compound
/käm pound´, käm´pound/
معنی یک)
ترکیب کردن، چیز رو چیز گذاشتن
مثال:
to compound various things
چیزهای مختلف را با هم ترکیب کردن
a chemical compound
ترکیب شیمیایی
a compound of nationalism and expansionism
آمیزه ای از میهن دوستی و توسعه طلبی
معنی دو)
مشکل رو مشکل گذاشتن، وخیم تر کردن، تشدید کردن، بدتر کردن
مثال:
to compound a problem
مسئله ای را بدتر کردن
he compounded his misfortune by losing his car key
با گم کردن کلید ماشین، بد بیاری خود را تشدید کرد.
ریشه شناسی:
com+pound
بخش com به معنی "هم" هست، مثل کلمه compress (به هم فشردن، کمپرس کردن)
کد یادگیری:
>>> هم+بندی، ترکیب، روی هم گذاری [مشکلات] <<<
...........................