واژه بیستم)

perceive

/pǝr sēv´/
vt., vi.

درک کردن، دریافتن، پی بردن

"پرسی وَ" بفهمی، بپرسی و درک کنی

 I perceived a tinge of unhappiness in her voice

دیدم (پی بردم) یه کمی ناراحتی تو صداش هست
(معنی tinge هم مرور شد «تیجی فینگیل، یه کوچولو)

I perceived no difference
تفاوتی حس نکردم
...................................

دریافت