واژه سی و دوم)

fabricate

/fab´ri kāt´/
vt.

(دروغ) بهم بافتن، (داستان و غیره) سرهم کردن، از خود درآوردن

دروغِ فابریک ساختن، دروغِ دست اول از خود درآوردن
He was late, so he fabricated an excuse to avoid trouble.
با تاخیر رسیده بود، بنابراین یه بهونه ای از خودش ساخت تا به درد سر نیافته.
..........................

دریافت