واژه ششم)

abound

/ǝ bound´/


معنی: پربار بودن، وافر بودن، فراوان بودن، وفور داشتن، سرشار بودن

مثال:

abounding confidance
اطمینان زیاد

wild animals abound in Africa
در افریقا حیوان وحشی فراوان است.

abounding streams
نهرهای پر آب

The river abounded with fish.
رودخانه پر از ماهی بود.

کد یادگیری:
>>>   آبانِ پُرباران و پرنعمت <<<


.................................

دریافت